فهرست وام‌واژه‌های فارسی در ترکی

در اندازه 1374 وام‌واژه زبان فارسی در زبان ترکی استانبولی وجود دارد[۱]که البته تعداد این وام‌واژه‌ها در زبان ترکی عثمانی بیشتر از تعداد کنونی بوده‌است که پس از سیاست‌های زبانی مصطفی کمال آتاترک که از سال 1923 آغاز شد، تلاشی بر این شد که برخی از وام‌ واژگان فارسی و زبان های دیگر با واژگانی نو ساخته در ترکی جایگزین شود.هم اکنون نیز این وام‌واژه‌های فارسی در ترکی بسیار بیشتر از گفته های اینجاست و بسیاری تحریف معنایی ، بسیاری تحریف آوایی ، و بسیاری دیگر از آنها ، هم تحریف آوایی و هم معنایی با یکدیگر شده‌اند، مانند اینکه به آب نبات می‌گویند شکر. بسیاری از این وام‌واژه‌ها در سایر زبان‌ها از جمله آذربایجانی، ازبکی، ترکمنی و قزاقی نیز رایج هستند ، به گفته زبان شناس رفعت یالچین فارغ‌التحصیل ادبیات فارسی و استاد بازنشسته درس‌های عثمانی بسیاری از واژه‌های ترکی از زبان فارسی گرفته شده است.[۲]در سال 1396 یک زبان شناس دیگر به نام پروفسور ایلبر اورتایلی عضو هیئت علمی دانشگاه گالاتاسرای ترکیه در نشست «جایگاه استانبول در تاریخ جهان» در نمایشگاه کتاب گفت " 40 " درصد از واژگان ترکی از زبان فارسی برگرفته شده است که در تارنمای باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران که در اینجا پیوند شده است می توانید ببینید.[۳]نمونه دیگر از تحریف آوایی و معنایی واژگان زبان فارسی در ترکی ، واژه فارسی بیمارستان است که در ترکی خسته خانه می گویند که خود اینها باز هم دو واژه دیگر از زبان فارسی هستند و ریشه در زبان پهلوی دارند که بن مایه زبان فارسی نو است.

نمودار وام‌واژه‌ها در زبان ترکی استانبولی

همچنین برای آگاهی بیشتر : نموداری که در بالا می بینید کمی کهنه و قدیمی است و برای سال 2005 میلادی است و تنها برای دیدن خوانندگان گرامی گذاشته شده است و به سبب اینکه نخستین باری بود که به وسیله تارنمای انجمن زبان ترکی وام واژگان زبان های گوناگون در ترکی شمارش شده بود دارای اشتباهات فراوان و لغزش های بسیار زیادی در ریشه یابی واژگان به وسیله تارنمای انجمن زبان ترکی شده بود.

و تا سال 2017 میلادی پیش از چاپ کتابی به نام مطالعات عثمانی نوشته تاریخدان و زبان شناس برجسته پرفسور ایلبر اورتایلی ، که کتاب ایشان سرآمد سالها پژوهش ایشان در زبان شناسی و جستجوی تاریخ است ، گمان میرفت که تنها 1374 واژه با ریشه فارسی در ترکی است زیرا با پشتوانه و تکیه به گفته های زبان شناس پروفسور ایلبر اورتایلی که برجسته ترین زبان شناس و تاریخدان ترکیه است ، در سال 2017 میلادی ایشان گفتند که 40 درصد از واژگان ترکی با زبان فارسی مشترک است[۱]

پس شمار و تعداد واژگان فارسی در ترکی بسیار بیشتر از 1374 واژه است که انجمن زبان ترکی در سال 2005 میلادی برآورد کرده بود که در آغاز متن این برگ اشاره شده است. هم اکنون کتاب مطالعات عثمانی نوشته پرفسور ایلبر اورتایلی در تارنمای آکادمیا در دسترس است[۲] ، در ترکی گهگاهی با افزودن پسوند و پیشوند های فارسی به همان واژگان زبان فارسی در ترکی و باز هم همچنین دادن پسوند و پیشوند های فارسی به واژگان عربی در ترکی واژگانی تازه ساخته میشود. به هر روی در سال 2005 میلادی تارنمای انجمن زبان ترکی[۴] تا جایی که دانش بر آن داشتند تک به تک واژگان بیگانه در ترکی را شمارش کرده بود و فهرستی را در تارنمای انجمن زبان ترکی در دسترس همگان گذاشته بود که بر پایه این فهرست به جز 1374 واژه از زبان فارسی در ترکی...

6463 واژه با ریشه عربی

4974 واژه با ریشه فرانسوی

1374 واژه با ریشه فارسی

632 واژه با ریشه ایتالیایی

538 واژه با ریشه انگلیسی

413 واژه با ریشه یونانی

147 واژه با ریشه لاتین

85 واژه با ریشه آلمانی

50 واژه با ریشه روسی

36 واژه با ریشه اسپانیایی

24 واژه با ریشه اسلاوی

23 واژه با ریشه ارمنی

19 واژه با ریشه مجارستانی

14 واژه با ریشه رومی

13 واژه با ریشه مغولی

9 واژه با ریشه عبری( اسرائیلی )

8 واژه با ریشه بلغاری

7 واژه با ریشه ژاپنی

4 واژه با ریشه پرتغالی

2 واژه با ریشه نروژی

1 واژه با ریشه کره ای

1 واژه با ریشه آلبانیایی

1 واژه با ریشه سغدی

شمارش واژگان به وسیله تارنمای انجمن زبان ترکی در سال 2005 میلادی مسیحی انجام شده است و فهرست آن در تارنمای انجمن زبان ترکی در دسترس است برای دیدن فهرست به نشانی پیوند شده اینجا در تارنمای آنها بروید.[۳]

حروف ربط

  • و (با صدای O)[۵]

ضمیرها

  • من (در ترکی آذربایجانی)

ضمایر

  • من (در ترکی آذربایجانی)

قیدها

  • هیچ[۶]
  • هر[۷]
  • همیشه (ترکی آذربایجانی)

فهرست وام واژگان زبان فارسی در ترکی همراه با حروف ربط ، پیشوند ها ، پسوند ها و اسم های عام

  • و (با صدای O)[۸]

[۹][۱۰]

حروف ربط

پیشوندها

پسوندها

  • چه (ça)
  • باز (در واژگانی مانند Sihirbaz به معنی تردست)
  • دان (در واژگانی مانند Cüzdan به معنی کیف پول)
  • ی (در واژگانی مانند Turuncu به معنی ترنجی/ به رنگ ترنج)
  • کار (در واژگانی مانند Fedakâr به معنی فداکار)
  • پرست (در واژگانی مانند Hayalperest به معنی خیال‌پرداز)
  • ستان
  • خانه- در واژگان بسیاری استفاده شده‌است (eczane,çamaşırhane,bimarhane,şeşhane,...)


اسم‌های عام

فهرست

آ

  • آبدست (abdest)
  • آبدست‌خانه (abdesthane)
  • آتش (تب) (ateş)
  • آتش‌باز (ateşbaz)
  • آخشام/آکشام (شب/شام) (akşam)[۲۲]
  • آرسنیک[۲۳]
  • آزاد (azat)[۲۴]
  • آسایش (asayiş)
  • آستر (astar)[۲۵]
  • آسوده (asude)[۲۶]
  • آشفته (aşifte)
  • آشنا (aşina)[۲۷]
  • آفتاب (afitap)
  • آلوچه (alıç)[۲۸]
  • آونگ (hevenk)[۲۹]
  • آویزه (avize)[۳۰]
  • آهسته (aheste)
  • آهنگ (ahenk)
  • آهنگین (ahenkli)
  • آینه (ayna)[۳۱]
  • ابریشم (ibrişim)[۳۲]
  • اجزاخانه (eczane)[۳۳]
  • ادعانامه (iddianame)
  • ارابه
  • ارغوان (erguvan)[۳۴]
  • اره (دست‌اره: testere)
  • ازبر (ezber)[۳۵]
  • ازجمله (ezcümle)
  • اژدر (در ترکی ازبکی)
  • اژدها/ اژدرها (ejderha)
  • استاد (üstad)[۳۶]
  • استوانه (üstüvane)
  • افسانه[۳۷]
  • افسون (efsun)
  • الماس (elmas)
  • امرود (گلابی)[۳۸]
  • امرودیه (armudiye)
  • امید[۳۹]
  • انار[۴۰]
  • انبار (ambar)
  • انجام (encam)[۴۱]
  • انجیر[۴۲]
  • اندازه[۴۳]
  • اندبند (entbent)[۴۴]
  • اندیشه (endişe)
  • ایواه/ای وای(eyvah)[۴۵]

ب

  • باج (baç)
  • بادآور/ بادآورده (bedava)[۴۶]
  • بادام[۴۷]
  • بادجاه (baca/ پاجا)[۴۸]
  • بادنجان[۴۹]
  • بازار (pazar)
  • بازرگان (bezirgân)
  • بازو (bazu)
  • باغ
  • باغچه (bahçe)
  • باغچه‌بان (bahçıvan)
  • بایرام[۵۰]
  • به‌جای (becayiş)[۵۱]
  • بخشش (bahşiş)
  • به‌خصوص (bahusus)[۵۲]
  • بدبخت (bedbaht)
  • بدتر (beter)
  • بدرنگ (bedrenk)
  • برزخ (berzah)[۵۳]
  • برطرف (bertaraf)
  • برمعتاد[۵۴]
  • برنج (pirinç)
  • بریان[۵۵]
  • بزستان/ بزّازستان (bedesten)
  • بندگشا (menteşe),[۵۶] لولا، مفصل
  • بنفشه (menekşe)[۵۷]
  • به همه حال (behemehal)[۵۸]
  • بهار (bahar)
  • بهانه (bahane)[۵۹]
  • بهره[۶۰]
  • بیابان (yaban)
  • بیتاب[۶۱]
  • بیکار (bekar): به معنی مجرد
  • بیگ[۶۲]
  • بیگانه[۶۳]
  • بیمارخانه[۵۵]
  • بی‌قرار (bikarar)
  • بی‌کس[۶۴]
  • بی‌نماز (beynamaz)

پ

  • پاپوش (pabuç)
  • پاچه (bacak)[۶۵]
  • پادزهر (panzehir)[۶۶]
  • پارا (para)[۶۷]
  • پارسنگ (pelesenk)[۶۸]
  • پاسبان (pazvant)[۶۹]
  • پاستانه (pastane)، به معنی قنادی؛ صرفاً جزء دوم اسم (ane) که از خانهٔ فارسی گرفته شده
  • پاینده (payanda به معنی نگه‌دارنده و ایستا)
  • پاییز
  • پخته (pıhtı)
  • پراکنده (perakende)
  • پرچین (perçin)
  • پرداخت (perdah)
  • پرده (perde)
  • پرگار (pergel)
  • پریشان (perişan)
  • پژمرده (pejmürde)
  • پست (پایین) (pes)[۷۰]
  • پست‌پایه (pespaye)
  • پستانکارانی (pestenkerani)[۷۱]
  • پشمینه (pişmaniye)
  • پشیمان (pişman)
  • پمبک (pamuk)
  • پنج‌شنبه[۷۲]
  • پنجه (pençe)[۷۳]
  • پنهان (pinhan)[۷۴]
  • پنیر[۷۵]
  • پوته (pota)
  • پول (pul)[۷۶]
  • پهلوان (pehlivan)[۷۷]
  • پیش‌کش (peşkeş)[۷۸]
  • پیشرو (peşrev)
  • پیشین (peşin)
  • پیغمبر (peygamber)

ت

  • تابک (tabak)
  • تاج (taç)
  • تارومار (tarumar)
  • تاوه/تابه (tava)
  • تباشیر (tebeşir)
  • تبر (teber)
  • تخت روال - الاکلنگ (tahterevalli)
  • تخته (tahta)[۷۹]
  • تخم (tohum)
  • ترازو (terazi)
  • تراش (tıraş)
  • ترب/تربچه[۸۰]
  • ترسا (tersa)[۸۱]
  • ترشی (در ترکی آذزبایجانی به معنی اسید: turşu)
  • ترنج (turunç)
  • ترنجی (turuncu)
  • تریاکی (tiryaki)
  • تریت/ترید/تلیت (tirit)[۸۲]
  • تفنگ (tüfəng و tüfek)[۸۳]
  • تنبل (tembel)
  • تنجیره/تنگیره (tencere)[۸۴]
  • توت (dut)
  • تیرکش (tirkeş)

ث

ج

  • جادو (cadı)
  • جاده (cadde)
  • جام (cam) در ترکی استانبولی به معنای شیشه
  • جامه‌شور (çamaşır) به معنی رخت چرک
  • جامه‌شورخانه (çamaşırhane)
  • جان (can)
  • جان خراش (canhıraş)
  • جاندار/زنده (canli)
  • جانور (canavar)
  • جبخانه (cephane)[۸۵]
  • جزءدان (cüzdan)
  • جگر (ciğer)
  • جوان (civan)
  • جوانک (civelek)[۸۶]
  • جوانمرد (civanmert)
  • جوجه (cüce)
  • جوز (ceviz)، قوز، گردو[۸۷]
  • جوهر/گوهر (cevher)
  • جهازگیر[۸۸]
  • جهان‌گیر (cihangir)
  • جهان‌نما (cihannüma)
  • جیوه (cıva)

چ

  • چابک (çabuk)
  • چادر شب (çarşaf)[۸۹] به معنی ملحفه
  • چارچوب (çerçeve)
  • چارسو (çarşı)
  • چارک (çeyrek)
  • چارمیخ (çarmıh)
  • چاره (çare)
  • چالاک (çalak)
  • چانه (çene)
  • چایخانه (çayhane)
  • چپ راست (çapraz)
  • چرخ (çark)
  • چرک‌آب (çirkef)
  • چرکین (çirkin) به معنی زشت
  • چشم بلبل (çeşmibülbül)
  • چشمه (çeşme)
  • چشیده (çeşit)[۹۰]
  • چغندر (çükündür)[۹۱]
  • چکش (çekiç)[۹۲]
  • چلته (چهل تا، تشک) (şilte)[۹۳]
  • چلنگر (çilingir)
  • چنار (çınar)
  • چنبر/چپر (çeper)[۹۴]
  • چنته (çanta)[۹۵] به معنی توشه‌دان، کیف
  • چندگانه (çingene)[۹۶]
  • چنگ، چنگال (çengel) (çəngəl)[۹۷]
  • چنگی (çengi)[۹۸]
  • چوب (cop): به معنی باتوم
  • چوپان (çoban)
  • چوگان (çevgan)[۹۹]
  • چهارشنبه[۱۰۰]
  • چهره (çehre)
  • چهره‌ای (çəhrayı): به معنی رنگ چهره‌ای

ح

  • حقارت‌آمیز (hakaretamiz)
  • حکمدار (hükümdar)
  • حکمران (hükümran)
  • حمد و ثنا (hamdüsena)[۱۰۱][۱۰۲]

خ

  • خام (ham)[۱۰۳]
  • خاندان (hanedan)
  • خانقاه (در ترکی آذربایجانی xanəgah)
  • خانه بر دوش (hane berdûş)
  • خاویار (havyar)
  • خداوندگار (hünkâr)[۱۰۴]
  • خربوزه[۱۰۵]
  • خرپشته (harpuşta)
  • خرده (hırdavat)[۱۰۶]
  • خرما (hurma)[۱۰۷]
  • خروس (horoz)[۱۰۸]
  • خسته - در ترکی استانبولی و آذربایجانی به معنی اصلی آن در فارسی یعنی مجروح و بیمار است.
  • خسته‌خانه[۱۰۹]
  • خفتن (در ترکیب نماز خفتن: xüftən namazi رایج در ترکی آذربایجانی)
  • خنج آخنج (hıncahınç)[۱۱۰]
  • خندق (hendek)
  • خواجه (hoca)
  • خواننده (hanende)
  • خوش باش (hoşbeş)
  • خوش مرم (hoşmerim)
  • خوش (hoş)
  • خولیا/مالیخولیا (hülya)
  • خون‌خوار (hunhar)
  • خیار (hiyar)
  • خیز (hız)[۱۱۱] به معنی سرعت

د

  • دار (darağacı)[۱۱۲]
  • دارچین (tarçın)
  • دارفلفل (darülfülfül)
  • داستان (destan)
  • داماد (damat)[۱۱۳]
  • دانه (tane)[۱۱۴]
  • در عهده (deruhte)
  • درحال (derhal)[۱۱۵]
  • درد (dert)[۱۱۶]
  • دردست (derdest)
  • درز (derz)[۱۱۷]
  • درزی (terzi) به معنی خیاط
  • درکنار (derkenar)، پی‌نوشت، حاشیه
  • درگاه (dergâh)
  • درمان (derman)
  • درویش (derviş)[۱۱۸]
  • دره (آذربایجانی: dərə)
  • دستار (destar)
  • دستک (destek) به معنی حمایت
  • دستور (destur)
  • دستور (düstur)
  • دستی (testi)[۱۱۹]
  • دست‌اره (testere) به معنی اره
  • دشمن[۱۲۰]
  • دعاخوان (duahan)[۱۲۱]
  • دلخون (dilhun)
  • دم (dem)
  • دوست[۱۲۲]
  • دولاب (dolap)[۱۲۳] به معنی کمد
  • دهلیز (dehliz)
  • دیباچه (dibace)
  • دین
  • دیندار
  • دیوار (duvar)
  • زایشگاه (dogumhane)

ذ

ر

  • راهوار (Rahvan)[۱۲۴]
  • رشته (Erişte)[۱۲۵]
  • رنجبر (Rençber)
  • رنگ (renk)[۱۲۶]
  • روا (reva)[۱۲۷]
  • روزگار (rüzgâr)[۱۲۸] به معنی باد
  • روزه (oruc)
  • روغنی (revani)[۱۲۹]
  • ریچار/ریچال/لیچار (reçel) به معنی مربا

ز

ژ

س

  • ساختگی‌/قلابی (sahte)
  • سایه (saye)
  • سبد[۱۴۰]
  • سبزه (sebze)
  • سپاهی (sipahi)
  • ستم (sitem) به معنی شکوه و ملال
  • ستون (sütun)[۱۴۱]
  • سرا، سرای و به ترکی سارای (saray)[۱۴۲]
  • سرخوش (sarhoş) به معنی مست
  • سرسام (sersem)
  • سرسفیل (sersefil)
  • سرکش (serkeş)
  • سرگذشت (sergüzeşt)
  • سرمایه (sermaye)[۱۴۳]
  • سفارش/سپارش (sipariş)
  • سلاخ‌خانه (salhane)
  • سنگین (zengin) در معنی پولدار
  • سوسن (süsen)[۱۴۴]
  • سه‌پا (sehpa) در معنی میز عسلی
  • سیاه (siyah)
  • سیاهی (siyahi) به معنی سیاهپوست
  • سیروسفر (seyrüsefer)[۱۴۵][۱۴۶]
  • سیمرغ (simurg)[۱۴۷]
  • سیمرغ (zümrüdü Anka)

ش

  • شاه (şah)
  • شاهزاده (ترکی آذربایجانی: şahzadə، ترکی استانبولی: şehzade)
  • شاهنشاه (şehinşah)
  • شاهین (şahin)[۱۴۸]
  • شاه‌تره (şahtere)
  • شاه‌ماران (şahmaran)
  • شب/شام (akşam)[۲۲]
  • شبنم (şebnem)
  • شب‌بوی (şebboy)
  • شش‌خانه (şeşhane)
  • شغال (çakal)[۱۴۹]
  • شفتالو (şeftali)[۱۵۰]
  • شکرپاره (şekerpare)
  • شکررنگ (şekerrenk)
  • شکم‌پرور (şikemperver)
  • شکنجه (işkence)[۱۵۱]
  • شنبه (şənbə)
  • شوربا (çorba)[۱۵۲]
  • شورک (çorak): شوره‌زار
  • شهر (şehir)[۱۵۳]
  • شیرپنجه (şirpençe)
  • شیشه (şüşə در ترکی آذربایجانی و shisha در ازبکی)

ص

ض

ط

  • طاووس (tavus)

ظ

ع

  • عاقل‌دانا (Akıldane)[۱۵۶]
  • عسکر (سرباز) (Asker)
  • علم و خبر (ilmühaber)[۱۰۱][۱۵۷]
  • علی النیزک (alinazik از نیزک فارسی)[۱۵۸]
  • عملیات خانه (ameliyathane)
  • عنبر (amber)
  • عنبربوی (amberbu)

غ

ف

  • فداکار (Fedakar)
  • فرسنگ/فرسخ (Fersah , Fərsəx)
  • فرشته (Feriştah)
  • فریاد (feryat)
  • فسون (Füsun)
  • فنجان (Fincan)[۱۶۱]
  • فوطه (Futa)[۱۶۲]
  • فهرست (Fihrist)[۱۶۳]
  • فیروزه[۱۶۴]

ق

  • قارپوز) ترکی است (karpuz)
  • قاطر ترکی است (katır)[۱۶۵]
  • قالی (halı)
  • قپان (kapan)[۱۶۶]
  • قرارگاه (karargâh)
  • قرمز (kırmızı)[۱۶۷]
  • قهرمان (kahraman)

ک

  • karnabahar[۱۶۸]
  • کارخانه (kerhane)
  • کارگاه (gergef)[۱۶۹]
  • کاروان (kervan)[۱۷۰]
  • کاسه (kâse)
  • کاش (keşke)
  • کاشانه (kâşane)
  • کاغذ (kâğıt)[۱۷۱]
  • کاکل (kâkül)
  • کانجیک/قانجوخ (فارسی میانه kanīçag) (kancık)[۱۷۲]
  • کتابخانه (kütüphane)
  • کتیرا (kitre)
  • کچل (keçəl) رایج در ترکی آذربایجانی
  • کردگدن (gergedan)
  • کرفس (kereviz)
  • کشک (keş)[۱۷۳]
  • کشکول (keşkül)
  • کشمکش (keşmekeş)
  • کشیده (keşide)
  • کفچه (kepçe)[۱۷۴]
  • کل (kel)
  • کلبچه (kelepçe)
  • کلبه (kulübe)
  • کلچه/گلیچه (külçe)[۱۷۵]
  • کلید (kilit)[۱۷۶][۱۷۷]
  • کمان (keman) به معنی ویولن
  • کمانچه (kemençe)
  • کمانکش (kemankeş)
  • کمند (kement)[۱۷۸]
  • کنار (در eşkenar)
  • کنت (به معنی شهر، از سغدی)[۱۷۹]
  • کنجد (در ترکی آذربایجانی)
  • کور (kör)
  • کوشک (köşk)
  • کوفته (köfte)
  • کهربا (kehribar)
  • کهنه (köhne)

گ

  • گاومیش (camiz)[۱۸۰]
  • گپ زن (geveze)[۱۸۱]
  • گذرگاه (güzergâh)
  • گردکان، گیردکان. رایج در ترکی آذربایجانی و به معنی گردو است.
  • گروه (güruh)
  • گستاخ (küstah)
  • گل ماهی (در ازبکی gulmoyi)
  • گل[۱۸۲]
  • گلاب[۱۸۳]
  • گلابدان
  • گلیم/کلیم (kilim)
  • گمراه (gümrah)
  • گمرک gümrük
  • گناه[۱۸۴]
  • گنبد
  • گوشه (köşe)
  • گوگرد (kükürt)[۱۸۵]
  • گوله (gülle)[۱۸۶]
  • گوناگون (gûnagûn)[۱۸۷]

ل

  • لاله (lale)
  • لک‌لک (leylek)
  • لوله (lüle)
  • لوند (levent)[۱۸۸]
  • لیمو (limon)

م

  • ماله (Mala)
  • مانند (Menent)[۱۸۹]
  • مرجمک (عدس)[۱۹۰]
  • مرد، مرت (Mert)[۱۹۱]
  • مرهم (merhem)[۱۹۲]
  • مزه (Meze)
  • مژده (Müjde, Muştu)، در ترکی آذربایجانی هم واژه مشتلق از «مژده» فارسی + پسوند «لق» ترکی ساخته شده‌است.
  • مس (mis)
  • مشته (muşta به معنی پنجه بکس)
  • مشکل‌پسند (Müşkülpesent)
  • موز (muz)[۱۹۳]
  • مهتر (Mehter)
  • مهر (mühür)
  • مهره (mühre)
  • مهماندار (Mihmandar)[۱۹۴]
  • می[۱۹۵]
  • میخ (mih)[۱۹۶]
  • میخانه
  • میدان[۱۹۷]
  • میرآخور (imrahor)[۱۹۸]
  • میوه (meyve)

ن

  • نابود (nabüd)[۱۹۹]
  • ناچار (naçar)[۲۰۰]
  • ناچخ (nacak)[۲۰۱][۲۰۲]
  • ناچیز (naçiz)[۲۰۳]
  • ناحق (nahak)
  • ناخوش (nahoş)
  • نارین (narin)
  • نام (nom)[۲۰۴] رایج در ترکی ازبکی
  • نامتناهی (namütenahi)[۲۰۵]
  • نامحرم (namahrem)
  • نامرد (namert)
  • نامزد (namzet)
  • نخود (در ترکی آذربایجانی)(noxud)
  • نردبان (merdiven)[۲۰۶]
  • نشادر (nişadır)
  • نشانه (nişane)
  • نعلچه (nalça)[۲۰۷]
  • نگار (nigâr)
  • نماز (namaz)
  • نوروز[۲۰۸]
  • نوظهور (nevzuhur)
  • نهالی[۲۰۹][۲۱۰]
  • نهان (nihan)[۲۱۱]
  • نیمتنه (mintan)[۲۱۲]

و

ه

  • هاله (hale)[۲۱۳]
  • هرکس (herkes) در معنی همه
  • هزارفن (hezarfen)
  • هفته (hafta)[۲۱۴] رایج در همه زبان‌های ترکی (آذربایجانی، ازبکی، قزاقی و ترکمنی)[۲۱۵]
  • همشهر (hemşehri)
  • همشیره (hemşire)[۲۱۶] به معنی پرستار
  • همفکر (hemfikir)[۲۱۷]
  • هم‌حال (hemhal)[۲۱۸]
  • هند (Hint)[۲۱۹]
  • هندسه (hendese)
  • هنر (hüner)
  • هویج (havuç)
  • هیرواتستان/هیروات/کرواسی (Hırvatistan)
  • هیکل‌تراش (heykeltraş)

ی

  • یا خود (yahut/yaxud)
  • یادگار (Yadigâr)
  • یخنی (Yahni)[۲۲۰]
  • یکپاره (yekpare)
  • یکشنبه (Yakshanba)[۲۲۱] رایج در ترکی ازبکی


نام‌های خاص

آ

  • Asuman - آسمان
  • Arzu - آرزو
  • Agah - آگاه
  • Arash - آرش
  • Avi - آبی
  • Aşina - آشنا
  • Ahu - آهو
  • Ahter - اختر
  • Afitab - آفتاب
  • Azad , Azat - آزاد
  • Ateş , Ates - آتش
  • Ejder - اژدر
  • Efruz - افروز
  • Ercüment - ارجمند
  • Elmas - الماس (پهلوی almas)
  • Ümit - امید - م / Umut - امید[نیازمند منبع]

ب

  • Bihter - بهتر
  • Berna - برنا
  • Bahtiyar - بختیار
  • Berfu - برف
  • Beha - بها
  • Bülent - بلند
  • Behram - بهرام
  • Babür - ببر
  • Bahar - بهار
  • Banu - بانو
  • Baran - باران

پ

  • Polat - پولاد
  • Pervin - پروین
  • Pertev - پرتو
  • Pakize - پاکیزه
  • Pehlivan - پهلوان
  • Piruz - پیروز
  • Peri - پری
  • Perran - پران (پریدن)

ت

  • Taze - تازه

ث

ج

  • Cihan - جهان
  • Can - جان
  • Cihangir - جهانگیر
  • Cenk - جنگ
  • Civan - جوان
  • Cavit - جاوید
  • Cem - جَم
  • Cavidan - جاویدان
  • Canan - جانان

چ

  • Çinar - چنار
  • Çimen - چمن
  • Çeşman - چشمان

ح

خ

  • Hazan - خزان
  • Hurşit - خورشید
  • Hürmüz - هرمز
  • Hüsrev - خسرو
  • Hürrem - خرم

د

  • دل‌آرا(Dilara)
  • Didem - دیده
  • Derya - دریا
  • Dilaver - دلاور
  • Dilşad - دلشاد
  • Dilruba - دل‌ربا
  • Dürdane - دردانه
  • Derviş - درویش (اوستایی / driwi پهلوی driyush)
  • Deryace - دریاچه
  • Dibace - دیباچه
  • Didar - دیدار
  • Dildade - دل داده
  • Duhter - دختر
  • Dervışe - درویشه
  • Destan - دستان یا داستان
  • Deste - دسته

ذ

ر

  • Rengin - رنگین
  • Rüstem - رستم
  • Rüşen - روشن
  • Rahşan - رخشان
  • Ruhsar - رخسار

ز

  • Zerdali - زردآلو
  • Zerrin - زرین

ژ

  • Jülide - ژولیده
  • Jale - ژاله

س

Sahte
  • Suzan - سوزان
  • Simten - سیمتن
  • Serap - سراب
  • Serdar - سردار
  • Sim - سیم (نقره)
  • Serbülent - سربلند

ش

  • Şahin - شاهین
  • Şehzade - شهزاده
  • Şirin - شیرین
  • Şebnem - شبنم
  • Şadan - شادان
  • Şehrazad - شهرزاد
  • Şahnaz , Şehnaz - شهناز
  • Şehsuvar - شهسوار
  • Şadi - شادی

ص

ض

ط

ظ

ع

غ

  • Gonca - غنچه

ف

  • فیروزه (Firuze)
  • Feridun - فریدون
  • Fusun - فسون
  • Ferhat - فرهاد
  • Ferzane - فرزانه
  • Füruzan - فروزان
  • Firdevs - فردوس
  • Ferda - فردا (آینده)

ق

  • Kahraman - قهرمان، کهرمان

ک

  • کاکل(Kâkül)
  • Kamuran , kamran - کامران - م، ز
  • Kent - کند (شهر)
  • Kardide - کاردیده

گ

  • Güzide - گزیده
  • Gülriz - گلریز
  • Gülgün - گولگون
  • Güldem - گلدم
  • Güldeste - گلدسته
  • Gülçin - گلچین
  • Güher - گوهر
  • Gülfem - گل فام
  • Gülten - گل تن
  • Gülşen - گلشن
  • Gülizar - گلزار
  • Gül - گل
  • Gülnaz - گلناز
  • Gülistan - گلستان
  • Gülbahar - گلبهار
  • Güzin - گزین
  • Gülberk - گلبرگ

ل

  • Lale - لاله
  • Lalegün - لاله گون

م

  • Mehtap - مهتاب
  • Mehpare - مهپاره
  • Mine - مینا
  • Mihriban - مهربان
  • Mehveç - مهوش
  • Mehr - مهر (خورشید)
  • Müjde - مژده
  • Mestan - مستا
  • Müjdat - مژده
  • Mert - مرد

ن

  • Nihan - نهان[۲۱۱]
  • Nigar - نگار
  • Nermin - نرمین
  • Nevin - نوین
  • Nevcivan - نوجوان
  • Nazan - نازان
  • Nadide - نادیده
  • Naz - ناز
  • Nilüfer - نیلوفر
  • Nihal - نهال
  • Neriman - نریمان
  • Nergis - نرگس (پهلوی narkis)

و

ه

  • Hüner - هنر

ی

  • Yekta - یکتا
  • Yaren - یار

جستارهای وابسته

منابع